شاید این جمعه بیاید





















پرنسس تاریکی

خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.

 

خبر آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که از آن آگاه است


شاید این جمعه بیاید ،شاید

پرده از چهره گشاید شاید


دست افشان پای کوبان می روم

بر در سلطان خوبان می روم


می روم بار دگر مستم کند

بی سر و بی پا و بی دستم کند


می روم  کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم


هر که نشناسد امام خویش را

بر که بسپارد زمام خویش را


با همه لحن خوش آوایی ام

در به در کوچه ی تنهایی ام


ای دو سه تا کوچه ز ما دور تر

نغمه ی تو از همه پر شور تر


کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی


کاش که همسایه ی ما می شدی

مایه ی آسایش ما می شدی


هر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلال مسائل شود


دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ی ما را عطشی دست داد


نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت


نام تو آرامه ی جان منست

نامه ی تو خط امان منست


ای نگهت خواستگه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب


پرده بر انداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم


ای نفست یار و مدد کار ما

کی و کجا وعده ی دیدار ما

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

Sherlock
ساعت15:42---30 بهمن 1392
salam
webloge qashngi dari
khoshhal misham b man ham sari bzani ta age dus dashti ba ham tabadole link konim


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 17 / 11 / 1392برچسب:,ساعت 9:53 قبل از ظهر توسط سایه|


آخرين مطالب

Design By : Pichak